هوالله

يا مولانا ياصاحب العصر و الزمان (عج) ؛

از ما بجز بدي كه نديدي ، ببخشمان …!

تا وقتي گفتارمان ، گفتار نيست …

چشمانمان ، چشم نيست …

گوش و زبان و اعضاء و جوارحمان منتظر نباشند ، او نمي آيد !

آنقدر مرد نبوديم كه سيصد و سيزده نفر مريد آن مراد باشيم ! اصلا مريد نيستيم ! آخر اگر او را ميخواستيم ، چشمهايمان را از نامحرم خاكي بر ميچيديم و قامت دلرباي او را مي نگريستيم ! اگر او را مي خواستيم ، زبان از غيبت مي بستيم و براي سلامتي و ظهورش دعا مي كرديم ! اگر او را مي خواستيم گوش از حرام بر مي داشتيم و گوش به فرمانش مي شديم ! اگر او را مي خواستيم ، ظهورش اينقدر طولاني نمي شد …!

تا وقتي مراسم جشن باشكوه نيمه شعبان براي امام زمان را با سود %15 درصد برگزار كنيم او نمي آيد !  تا وقتي براي جلوه كردن در نظر ديگران برايش نذري دهيم ، او نمي آيد !

اين خيال مرداب پندار ، ما را دلخوش كرده است!  او را نمي خواهيم …  قبول كنيم او را نمي خواهيم …! ميداني چرا ؟! چون

وجو نازنين امام زمانمان فرمودند :     ” اگر شيعيان ما ،  به اندازه آب خوردني  ما را مي خواستند ، غيبت و دوران انتظار اينقدر طولاني نميشد ! “

مي بيني ! حتي او را براي سيراب شدن هم نميخواهيم ! به اندازه يك ليوان آب ! اينقدر از گناه سيراب و اشباع شده ايم كه آمدن و نيامدنش برايمان يكي شده است ! به نبودنش عادت كرده ايم ! پس ديدي ، نه “ندبه ها” كاري شدند نه ” كميل ها ” جوابگو !  ما به خيال خودمان تشنه ديدارش هستيم ، اما نه ! نيستيم … تشنه بدنبال چشمه ميرود . در جستجوي آب است . نه اينكه در پي هرزآب باشد !

چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد …

خاكسار كوي عشقت ؛ عليرضا پورمشير