سلام .
آقا يه سوال؟
اگه الان به شما خبر بدن يه سفر زيارتي برنده شدين چه حالي بهتون دست مي ده ؟
حالا اگر كه اون سفر سفر كربلاي معلا باشه چي؟
شايد خيليا از خوشحالي بال در بيارن و يه صد متري بپرن تو هوا ، حقم دارن خوش به حالشون .
ولي نميدونم چرا اين خبر براي من اونجوركه فكر مي كردم نبود . يعني تا حالا اصلاً بهش فكر نمي كردم .اصلاً‌فكر نمي كردم كه آقا با من همچين كاري بكنه !

آقا … ارباب …. داري چي كار مي كني با دلم … هيچ وقت فكر نمي كردم باهام اين كار رو بكني … خودت كه به دلم آگاهي … هميشه تو روضه هات هاي هاي گريه مي كردم و ضجه مي زدم كه آقا منم ببر كربلا … كربلا بده … اي شه كرم … اما حالا كه دادي نميدونم چرا اينجوري شدم … ارباب اين بار داره مثل يه كوه پشتم سنگيني مي كني … دلم مي خواد زمين دهن باز بكنه و منو در خودش ببلعه … يا يه سوراخ موش پيدا كنم و برم توش خودمو قايم كنم … شايد گفتن اين حرفا درست نباشه … شايد خيليا الان دارن مسخرم مي كنن… ولي آقا خودت مي دوني از چي دارم حرف مي زنم …. آره خودت مي دوني …

مي دوني رفيق قضيه چيه؟
ديدي تا حالا يكي به يه نفر بدي بكنه و اونوقت طرف با خوبي جوابشو بده؟
تو باشي چه حسي پيدا مي كني ؟
شما رو نميدونم ولي به نظر من بهترين چيزي كه اون شخص تو اون لحظه از خدا مي خواد اينه كه زمين دهن باز كنه و آب بشه بره تو زمين ..
آره احوال دل من همينه ، ‌نه ، فيلم در نميارم ، كسي رو هم مسخره نكردم؛ دارم احوال دلم رو مي گم ؛ مي گم كه بدونيد اين آقا چي كار كرده … آقا من لياقت اين همه كرم رو ندارم . من اين همه به شما بدي كردم اون وقت شما در جواب بهترين چيز عالم رو بمن عطا فرمودين … نمي دونم آقا مي خواي باهام چي كار كني … نمي دونم چه خوابي برام ديدين …ولي همينو مي تونم بگم كه هر چه از دوست رسد خوش است …

آره ارباب… حالا كه خودت دعوتم كردي منم يه خواهش دارم … حالا كه دارم ميام همون جا يه گوشه اي خاكم كن …. نزار كه بر گردم …. بيام اونجا و در و ديوار رو بينم و بر گردم … نه اَقا من خودتونه مي خوام … شما خودتون مي دونيد كه براي هيچ كدوم از كارام تا حالا از شما چيزي نخواسته بودم …حالا كه كرم فرمودين ديگه تا آخر خط بايد باهام باشين …. شما يه بار با ارادتون و اون نفس قدسيتون دست رو دل خانوم حضرت زينب (روحي فدا) گزاشتين و همون باعث شد كه حضرت اون همه مصيبت رو تحمل كنه … ولي آقا بيا و كرم كن دست از دل من بردار … بزار كربلا كه اومدم جونم بالا بياد .. باشه آقا … خوب … قبوله …

پ.ن
1- پنج شنبه اي كه گذشت تهران بودم . اختتاميه اولين مسابقه وبلاگ نويسي بوي سيب كه به همت راديو معارف تو محرم پارسال بر گزار شده بود. من با دوتا والپيپر تو قسمت وي‍ژه شركت كرده بودم . به لطف ابي عبد الله رتبه نخست رو كسب كردم هوزم باورم نميشه همش لطف خودشون بود .

2- وقتي كه مي خوام يه تصوير براي معصومين درست كنم همه ذهنم رو مشغوله خودش مي كنه اون شب هم كه رفته بودم روضه تا مداح رفت روي منبر اين شعر رو زمزمه كرد:
اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعيست كه جانها همه پروانه اوست

نا خود آگاه اين والپيپر تو ذهنم نقش بست . بعد هيئت كه اومدم خونه تو يكي دوساعت تمومش كردم و گزاشتمش روي نت . چه والپيپرهايي كه ساعت ها روشون كار كردم ولي اون جور كه بايد بشن نشدن .
ابته اين طرح تو دو حالت مختلف هست كه دومي رو فرستاده بودم راديو معارف هر چند كه الان به نظرم مياد اولي خيلي بهتر بود . جا داره تو يه پست جدا گونه هر دوشونو تحليل كنيم تا بگم چرا .
از اينا كه بگزريم من اصلاً‌ از مسابقه خبر نداشتم و اصلاً براي مسابقه طرح نزدم . ايليا (‌دوست بزرگوارم كه جاي داداشم رو داره )‌ بهم گفت همچين مسابقه اي هست ، منم بيشتر براي اينكه خودم رو محك زده باشم شركت كردم ،‌(اصلاً‌ نمي دونم چرا از رقابت خوشم مياد) حالا هم كه به لطف ارباب طرحهاي خودشون بر گزيده شدن .

3- اين حرفا رو براي اين زدم كه رسم ادب رو بجا آورده باشم و بگم كه ما چه اربابي داريم .

4- جا داره اينجا از دست اندر كاران راديو معارف تقدير و تشكر كنم البته نه بدليل اينكه منتخب شدم نه بلكه بخاطر زحماتشون براي اين مسابقه . هر چند مراسم پاياني كاستي هايي داشت ولي به نظر من كه براي اولين دوره خيلي خوب بود ، و همچنين خوشحالم كه تو اين مراسم شركت كردم اميد وارم كه باعث دلگرمي دست اندر كاران شده باشد انشا الله كه سالهاي بعد با شكوه هرچه تمام تر برگزار شود .

5- شما هم اگر براتون مقدوره بگين ؛ بگين اگه شما بودين چه حالي مي شدين ؟

6- خيلي حرفاي ديگه داشتم ولي اين پست خيلي طولاني شد . برام دعا كنيد كه بتونم اين بار رو به سر منزل برسونم حالا هم كه وظيفم سنگينتر شده حتماً‌ مشوقي خواهد بود براي كارهاي بعدي .

7- حرف آخرم با آقام :

شرمنده مرا كردي … از بس كه كرم كردي
از من مگر چه ديده اي …. راهي به حرم كردي