این چشمها که محروم از یک نگه به یارند بهتر که کور گردند بگذار خون ببارند آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟ دعوی عشق کم کن عشّاق بی قرارند آنانکه یاد اویند دائم به جستجویند حتی خزان زهجران در موسم بهارند قومی کنار یارند…