حکایتیست عجیب
پير مرد روي تخت بيمارستان دراز كشيده بود. چهره سفيد و نوراني داشت . معلوم بود از اونايي كه محبت اهل بيت عليهم السلام حسابي به دلش نشسته بود . موبايل همراهش به صدا در اومد . با اون لهجه اصفهانيش شروع كرد به صحبت:…
* لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است!
پير مرد روي تخت بيمارستان دراز كشيده بود. چهره سفيد و نوراني داشت . معلوم بود از اونايي كه محبت اهل بيت عليهم السلام حسابي به دلش نشسته بود . موبايل همراهش به صدا در اومد . با اون لهجه اصفهانيش شروع كرد به صحبت:…
در ارتباط باشید