سلام

اینم یه مرثیه به مناسبت آغاز ماه محرم.

شعر از دیوان سوخته سروده میرزا حاج احمد نهاوندی متخلص به ساعی حکیم ( مرشد چلویی )

من خودم که خیلی با شعر های مرشد (ره) حال می کردم .حتماْ این بیت معروف رو شنیدید

من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم

روز اول که آمدم دستور تا آخر گرفتم

آره این بیت رو ساعی حکیم ( مر شد چلویی ) سروده  . دیوانش رو هم به هر کس که نشون دادم طالب شد .حالا هم سره خودم بی کلاه مونده. اما اگر تونستم یکی دیگش رو هم می خرم.

البته کار تایپش از خودم نیست . اگر خواستید میتونید به این آدرس مراجعه کنید که هم نقدی بر دیوان سوخته هستش و هم چند تایی شعر دیگه از مرشد .

اگرهم خواستید میتونید نسخه اینترنتی این کتاب رو از آدرس زیر دانلود کنید:

https://webspace.utexas.edu/fl324/Weblog/divane%20sukhteh.pdf

سبکباران به سوی کربلا بستند محمل‌ها

درآن وادی پرخوف و خطر کردند منزل ها

جوانان بنی‌هاشم به پا کردند محفل‌ها

چه محفل کز محبت تاروپودش رشته‌ها دل‌ها

«زدندآسان ولیکن عاقبت افتاد مشکل‌ها»

شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله

روان بودند در خار مغیلان چون گل و لاله

زنان در مَحمل عصمت روان از دیدگان ژاله

به گرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله

«فرو بردند سر خورشید و مه در برج مَحمل ها»

سپاه شاه مظلومان به سوی کربلا عازم

سپه سالار اردو شمس دین ماه بنی هاشم

سوار توسنِ اجلال با وجه حسن قاسم

علی اکبر (ع) به ذکر یا قدیر و قادر و قائم

«که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل ها»

علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر

نگاه مادر مظلومه اش بر صورت اصغر

سکینه بنگرد بر قد و بالای علی اکبر (ع)

رقیه بی خبر از زجر راه و خشتِ زیر سر

«جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل ها»

نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور

غضنفر خسرو گردون حِشم فرمانده لشگر

عَلم افراشته جولان دهد در میمن و میسر

ز سقایی برد البته ارث از ساقی کوثر

«الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها»

مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی

ولیکن کافران دارندننگ از این مسلمانی

نوشته نامه ها آن فرقة بدتر ز نصرانی

نمی دانم چه بنوشتند خود ناگفته می دانی

«هم آنهایی که می کردند قرآن را حمایل ها»

رسید اُردو به دشت کربلا شهر حسین آباد

حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد

عزیز حضرت باری در آنجا بارها بگشاد

برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد

«به جان و دل بلی گفتند کوشیدند مایل ها»

شه ملک امامت فیض بخش مؤمن و کافر

نشسته بر سر یر معدلت با صولت حیدر

به پا نعلین شیث، عمامة ختم رُسل بر سر

عصای موسوی در کف ردای احمدی در بر

«همانا حُب بغضش امتحان حق و باطل»

صبا عنبر فشانی کن گلستان شهادت را

که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را

به پایان می رساند حضرتش کار شفاعت را

بزن ساعی به چوگان عمل گوی سعادت را

«که همچون شمع می سوزند و می گریند ناقل ها»