هر دل که شکست ره به جایی دارد
هر اهل دلی قبله نمایی دارد
با آنکه بود قبله ما کعبه ولی
ایوان نجف عجب صفایی دارد
… میگویند روزها آنجا خیلی کوتاه است و دقیقه ها خیلی رود تمام میشود. می گویند وقتی کنه کار چشمان، به زیبا گنبد آسمانی می افتد زبان، دست و پا گم میکند و الکن میشود. میگویند وقتی زبان لکنت میگیرد، انگار سلول ها هم به کنبد خیره میشوند و آنجاست که سلول های بدن هم به شیعه بودنشان افتخار میکنند! میگویند انگار همین گلدسته های سر به فلک کشیده اند که ستون های آسمان و زمین شده اند! و طاق آسمان، بلندای خود را از مقرنس شکل ایوان وام دار است! میگویند همه شش حس بدنت، در چشمها خلاصه میشود! میگویند جلال و عظمت بارگاه نورانی اش انسان را بی اختیار میکند. اما نه در خوابی! نه رویا و نه در کلام شاعرانه! میخواهی بگوئی و فریاد بزنی یاعلی! اما صدایت بیرون نمی آید! گلویت خشکیده است و تا فرات چند قدم بیشتر فاصله نیست! و اینجاست که از حضرت ساقی مدد میگیری و همراه میشوی! مردی که قامتش تمام آسمان را نوازش میکند و تو، به استجابت دعایت میرسی! این ضریح مولاست! چشمهایت را باز کن و هرچه دلت میخواهد نگاه کن! این ضریح مولاست! دستت را دراز کن! تا علقمه راهی نیست…
… میگویند و میگویند
ولی تو را همین ” خدا قسمت کند” ها آتش میزند. و در رویای خود فکر میکنی یعنی می شود روزی در آغوش ضریح حضرت حیدر آرام گیری…!؟
به امید خاکبوسی حضرت حیدر از ایوان طلا…
خاکسار کوی عشقت؛ علیرضا پورمشیر