دوباره فاطمیه و دوباره نغمه های دل
دوباره مانده شعر من به پای روضه ات به گل

 

دوباره آه می کشم به یاد غصه ات ز دل
دوباره آسمان شده ز زخم روی تو خجل

 

سیاه پرچم عزا گرفته ماتم تو را
سیاه شب به خود زده سیاه پرچم تو را

مادر بی مزار

 

ببین که ناله می زنم درون خاطرم تو را
دوباره باب میکنم به دل بساط روضه را

 

به روضه های دم به دم ، زبانه می کشد دلم

ز شعله های قصه ات کناره می کشد الم

 

رسیده اشک روضه ات ، ازل به خاکم و گلم
به جز همین نشد دگر در این میانه حاصلم

 

به روضه ها نشسته ام تو را بهانه می کنم
ز غم وجود شمع را چراغ خانه می کنم

 

خدا به روضه چون رسد به او اشاره می کنم
بدین نشان بر حرامیان چنین کنایه می کنم

 

تو لامروت ای لعین ، سرشک من چنین مبین
من از تبار حیدرم تو ننگری مرا چنین

 

اگر صلاح ما رسد به کارزار کفر و دین
به سیلی آنچنان زنم که برکنی تو از زمین

شعر از : روح الله

پ.ن

معمولا دوست ندارم یه شعر رو از یه جای دیگه کپی پست کنم . ولی این شعر انصافاً قشنگ بود برای همینم قرار دادم تا شما هم استفاده کنید . البته با یه تغییر کوچیک.

منبع : www.lahoutian.blogfa.com