دهن آنست كه تو داري كه چه شيرين سخن است
منبع آب حياتست و بنام دهن است

نگس ديدهْ روح القدس از شش جهتش
مات آن طرّه مشكين شكن در شكن است

چهره گل چه حكايت ز تو بنمود كه دوش
سوسن و ياسمينش گفت عروس چمن است

ما شا الله قلم حُسن ازل با رخ لوح
نقش تصوير تو را گفت بهين صنع من است

از ثري تا به ثريا به درود و به نويد
همه جا ياد و تو در انجمن مرد و زن است

آنچه دوش از لب نوشين تو من نوشيدم
به خداوند نه چون قصّه طفل و لبن است

چينهْ طاير طوبي سزد آن شاخ نبات
كه چنو مائده ني در خور زاغ و زغن است

شرف از تو داراست نماز شب و روز
صلوات تو چو روحست و صلاتش بدن است

طفل نا خوانده الف با است كه ختم رسل است
عامي اُمّي او نابغه هر زمن است

از صباح ازل آن نور و ضياي ابديست
كه سراج همه در عالم سرّ و علن است

دانش ار حافظ ناموس خداوند شده است
ور نه شمشير برهنه به كف اهرمن است

صله خواهد غزل و حوصله بايد كه بسي
صله ام داد كه پيرايهْ در عدن است

چنگ زن رهزه شد از كف زدن كف خضيب
كز دبير فلك آوازهْ شعر حسن است

شعر از حضرت علامه حسن زاده آملي ( روحي له الفدا)