دل به داغ بي كسي دچار شد نيامدي ، نيامدي
چشم ماه و آفتاب تار شد ، نيامدي
سنگهاي سرزمين من در انتظار تو
زير سم اسبها غبار شد ، نيامدي

چون عصاي موريانه خورده دستهاي من
زير بار درد تار و مار شد ، نيامدي

اي بلند تر از كاش و دورتر ز كاشكي !
روزهاي رفته بي شمار شد ، نيامدي

عمر انتظار ما ، حكايت ظهور تو
قصه بلند روزگار شد ، نيامدي

عبد الجبار كاكايي